اگر زندگی یهودیان از ابتدا مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد، به این نتیجه خواهیم رسید که آنان به دلیل خصوصیت های ویژه ای چون نژادپرستی، انحصار طلبی،خودبرتربینی و ...، همیشه مطرود ملل و حکومت های مختلف جهان بوده اند. بنابراین بیشتر عمر آن ها در سرگردانی، تبعید و کوچ کردن از سرزمینی به سرزمین دیگر سپری شده است. به طور کلی، آوارگی و سرگردانی یهودیان در نقاط مختلف جهان از یک طرف، و تحت فشار قرار گرفتن آنان به دلیل رفتار منحصر به فردشان از طرف دیگر،بعضی از سران یهود را واداشت تا برای رهایی از این سرگردانی و برای اداره یهودیان،تشکلی را به وجود آورند. "لئوپینکر" از سران یهود، ضمن دعوت از یهودیان جهان می گوید:
ما در تمام روی زمین، وطن و مرکز استقلال نداریم و همه جا بیگانه محسوب می شویم؛لذا علاج اساسی این درد سخت و جانکاه،این است که یهودیان عالم در ارض وطن "فلسطین" جمع شوند و ملت یهودی مستقل تشکیل دهند؛ در این صورت دیگر دنیا با نظر حقارت به یهود نمی نگرد.
به دنبال این دعوت،جمعیت "عشاق صهیون" به وجود آمد. بودجه این حزب از محل کمک های یهودیان، به خصوص "بارون ادموند روچیلد" یهودی تأمین گردید. در نتیجه فعالیت های این حزب، یهودیان توانستند چند قطعه کوچک از اراضی فلسطین را بخرند و مشغول عمران و آبادی آنها شوند. جمعیت عشاق صهیون ابتدا خیلی قابل توجه نبود و چندان کارهای اساسی نمی توانست انجام دهد و هدف سیاسی درستی هم نداشت، تا اینکه "تئودور هرتزل" نویسنده یودی و اتریشی وارد معرکه شد.
تئودور هرتزل تحت تأثیر حادثه ای که برای یک یهودی به نام "دریفوس" در فرانسه رخ داده بود، قرار گرفت و فعالیت خویش را در این زمینه به طور رسمی شروع کرد. وی درباره قضیه دریفوس می نویسد:
مجرم و خائن شناخته شدن دریفوس و محکومیتش به زندان و تبعید در جزیره ای دور افتاده و سلب حیثیت نظامی از او، عاملی بود که یهودیت جهانی را به حرکت درآورد.
در کتاب "عالم یهود"، درباره ماجرای دریفوس و نقش هرتزل در این زمینه و چگونگی منجر شدن آن به تشکیل دولت صهیونیستی، چنین آمده است:
هرتزل مشاهده کرد سرمشقی که از انقلاب کبیر فرانسه برای بشر جدید آورده است، یعنی آزادی، برادری و برابری، جز در صفحات کتاب ها و دفاتر و اوراق هیچ معنای خارجی ندارد. هرتزل فهمید که آن همه مبارزه ای که یهودیان برای برقرای آزادی و برادری و برابری انجام داده بودند، نه تنها مسئله یهود را در دنیا حل نکرد، بلکه حتی یهودیان فرانسه نیز به جز طعن و لعن، چیزی نصیبشان نشد. در این موقع، هرتزل از طرفی در اثر مشاهده این جریانات و از طرفی دیگر با قرائت کتاب های تاریخ یهود، به خوبی به وضع یهودیان جهان پی برد و کم کم به این فکر افتاد که ملت یهود هم باید مانند ملل دیگر، مملکت و دولت مستقلی تشکیل بدهند تا از عذاب و تحقیر رهایی یابند."
هرتزل اقدامات و افکار خود را بر این اصل نهاد که مسئله یهود و فلسطین جزو مسائل تراز اول سیاسی جهان قرار گیرد و چون "دنیا به دولت یهود احتیاج دارد، بنابر این دولت تشکیل خواهد شد".
پس از بررسی های فراوان توسط سران صهیونیسم جهت اسکان یهودیان متفرق در کشورهای مختلف جهان بالاخره به این نتیجه رسیدند که اکثریت صهیونیست ها بر اساس دیدگاه (فلسطین، ارض موعود) بر این عقیده اند که باید در این سرزمین سکنی گزینند. بر این مبنا سیاستمداران صهیونیستی به دنبال راه حل مناسب بودند که در همین ایام جنگ جهانی اول شروع شد و نگرانی شدیدی جهان، به خصوص یهود را فراگرفت. این جنگ برای انگلیس بسیار نگران کننده و از طرفی برای صهیونیسم نوید بخش بود، زیرا انگلیس بر این اندیشه بود تا آمریکا را وارد جنگ کند و از این طریق جبهه خود را تقویت کند ولی چون سیاست آمریکا به دست یهود بود، انگلیس نیاز شدیدی به آنها پیدا کرد. صهیونیست ها که در کمین چنین فرصتی بودند بلافاصله وارد مذاکره شدند و تعهد دادند که در مقابل حمایت انگلیس از تشکیل دولتی برای آنها در فلسطین، آمریکا را به هر نحوی شده وارد جنگ کنند. "جیرالد کی اسمیت" می گوید: بدون شک تنها کسی که توانست آمریکا را وارد جنگ کند، صهیونیست بود. نقشه این دسیسه بزرگ در یک خانه بسیار کوچک واقع شده در حومه شهر لندن به دست "جیمس مالکولم" کشیده شد و سرانجام به پیروزی رسید. بنابراین یکی از آتش افروزان اصلی جنگ جهانی اول صهیونیست بوده است که با این عمل، بزرگ ترین پیروزی را در درجه اول نصیب خود و در درجه دوم انگلیس کرد.
ادامه دارد.......
منبع:ماهنامه سازمان تبلیغات اسلامی(بشری)،شماره 62 و 63.شهریور و مهر 1387